به نام خدا
به رقص میکشمت پابه پای شور دفم
که های و هوی تورا بشنوم ز هر طرفم
تو از سکون به جنون میرسی و میپیچد
صدای موج تو در گوشواره ی صدفم
دلم خوش است به روزی که با تو میرقصم
که کولیان سیه چشم دیده اند کفم
کجاست چله ی چشمت که پرت خواهم شد
به هیچ سوی خود نا تمام بی هدفم
تمام هستی من هر چه هست سهم تو باد
که مستحق تری از وارثان نا خلفم .
کبری موسوی
+ نوشته شده در چهارشنبه هفدهم اسفند ۱۳۸۴ ساعت ۱:۴۸ ب.ظ توسط لیلي مرسلی
|