به نام خدا

به رقص میکشمت پابه پای شور دفم

که های و هوی تورا بشنوم ز هر طرفم

 

تو از سکون به جنون میرسی و میپیچد

صدای موج تو در گوشواره ی صدفم

 

دلم خوش است به روزی که با تو میرقصم

که کولیان سیه چشم دیده اند کفم

 

کجاست چله ی چشمت که پرت خواهم شد

به هیچ سوی خود نا تمام بی هدفم

 

تمام هستی من هر چه هست سهم تو باد

که مستحق تری از وارثان نا خلفم .

کبری موسوی